مهلامهلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دخمله مامان و بابا

یازده ماهگی و مرواریدهای جدید....

دیروز 22 فروردین بود.و این یعنی اینکه دختر ناز من 11 ماهش تموم شد و یک قدم مونده تا یک سالگی.... ماهی که گذشت ماه پر هیاهویی بود.همیشه همینطور بوده .فروردین پر از شور و نشاط و سرزندگیه همونطور که تو پست قبلی گفتم مسافرت به شیرازمون روز پنج شنبه آغاز شد و من و دخترم و بابایی با هم به شیراز رفتیم.خدا رو شکر تو مسیر رفت و برگشت با وجود مسافت زیاد دختر گلم تو ماشین خیلی اروم بود و اغلب اوقات رو تو خواب ناز بود.زمانی هم که شیراز بودیم خدا رو شکر مثل همیشه دختر خوبی بودی و همراه من و بابایی شیراز گردی کردی. کاری که تو شیراز یاد گرفتی بالا و پایین رفتن از پله بود.آخه تهران خونه ما و مامانی پله نداره و شما تا حالا با همچین موقعیتی روبرو ن...
23 فروردين 1393

اولین نوروز دخترم

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال نوروز باستانی مبارک   امسال عید با بقیه سالها یه فرق داشت. اون هم اینکه یه دختر نازنین و خوشگل کنار من و همسری پای سفره هفت سین نشست (البته نا گفته نمونه به خاطر اینکه کوچولوی ما بیش از حد شیطونه مجبور شدیم سفره رو روی سکوی کابینت پهن کنیم تا از دسترس شیطون بلا به دور باشه) قبل از سال تحویل به خاطر تب و مریضی که داشتی مجبور شدم ببرمت دکتر تا خدا نکرده توی ایام عید مشکلی برات پیش نیاد.تو بیمارستان اینقدر خوش اخلاق بودی که نظر همه رو به خودت جلب میکردی.همه بچه ها که مریض بودن خیلی بی حال تو بغل مامان و باباهاشو...
5 فروردين 1393
1